کامی همه چیز را دارد، شغل و دوست پسر عالی، اما او احساس می کند که چیزی کم است، و این احساس با ملاقات با رکس و بازگشت یک عشق قدیمی به زندگی او شروع به رشد می کند.
رمانتیک
هنگامی که یک جفت نوازنده تازه ازدواج کرده در ماه عسل جزیره خود در طوفان گرفتار می شوند، باید با حقایقی دشوار روبرو شوند که می تواند ازدواج آنها را از هم بپاشد.
هنگامی که یک متخصص خود منصوب در مورد عشق سعی می کند هنر اغواگری را به یک شاهزاده ترسو آموزش دهد، این نقشه نتیجه معکوس می دهد و منجر به رسوایی - و عاشقانه های غیرمنتظره می شود.
کلر از نیویورک به پاریس نقل مکان می کند، جایی که از جهنم برای خانواده پرستار می کند، با بوروکرات های فرانسوی حواس پرت می جنگد، خود را در مقابل دوست پاریسی اش خجالت می کشد و یک رابطه مسموم را پیش می برد - در میان دیگر کارهای تقلبی.
هدلی و الیور در پرواز از نیویورک به لندن شروع به عاشق شدن یکدیگر کردند. احتمال یافتن دوباره یکدیگر غیرممکن به نظر می رسد، اما عشق - و لندن - ممکن است راهی برای سرپیچی از شانس داشته باشند.
کورین، جین، یک نانوای خجالتی و با استعداد را متقاعد میکند که کیکها را به بارها بیاورد تا به او کمک کند تا اعتماد به نفس خود را افزایش دهد. اما زمانی که کورین تشخیصی میدهد که زندگی را تغییر میدهد، این زوج با چالشی روبرو میشوند که برخلاف آنچه قبلاً تجربه کردهاند.
پس از مرگ پدر مو ساساکی، خانواده او به زادگاه مادرش نقل مکان کردند. مو در دبیرستان جدیدش به سختی با همکلاسیهایش کنار میآید و تبدیل به یک فرد تنها میشود. سپس با آتش نشان کیوسوکه ابیهارا آشنا می شود و عاشق او می شود. به لطف او، شخصیت مو روشن تر می شود. کیوسوکه نیز به آرامی ذهن خود را به روی او باز می کند، اما عاشقانه آنها چیز کمی را ...
سه نفر از شهرنشینان جوان منطقه خلیج - بن تاناکا، میکو هایاشی و آلیس کیم - را دنبال میکند که در حین عبور از کشور در جستجوی ارتباط ایدهآل، طیفی از روابط بین فردی را دنبال میکنند.
زندگی سه دوست، از دوران ابتدایی مدرسه تا بزرگسالی، زمانی که واقعیت دنیایی که در آن زندگی میکنند، در میآید.
هری و سالی سالهاست که همدیگر را میشناسند و دوستان بسیار خوبی هستند، اما میترسند رابطه جنسی باعث از بین رفتن دوستی شود.
مولی فراست، صاحب یک کسب و کار جدید در حال مبارزه، در بزرگترین رویداد سال نیوهمپشایر فرود می آید.
استلا را دنبال می کند که در شش سال گذشته با پابلو به عنوان مجری برنامه بازسازی خانه همکاری کرده است، اما از آنجایی که آنها بیشتر از همیشه با یکدیگر همکاری می کنند، احساسات پیچیده و ناشناخته ای به او دست می دهد که ممکن است همه چیز را به خطر بیندازد.
ژولیت، تنها بازمانده یک دوران آخرالزمانی، برای زنده ماندن در برابر گرسنگی، تشنگی، پای شکسته و موجودات عجیب و ناراحت کننده ای که فقط در شب بیرون می آیند می جنگد.