پایپر برای شروعی تازه به نیویورک نقل مکان می کند، در آنجا با آستین یک نویسنده مشتاق ملاقات می کند. جادوی فصل پاییز آنها را به هم نزدیک می کند. آنها در یک پروژه کتاب کودکان با هم همکاری می کنند که در طی آن به یک واقعیت عالی می رسند.
کمدی
یک مشاور سیاسی سعی می کند طلاق قریب الوقوع و روابط گذشته خود را برای دختر 11 ساله اش توضیح دهد.
کونجوا و دوستش سینتو دوست پشمالوی جدیدی به نام نیمار را وارد زندگی خود می کنند. آنها نمی دانستند که زندگی آنها در شرف وارونه شدن است.
نیکول و مکس پس از اولین قرار فاجعهبار، عهد میکنند که شمارههای یکدیگر را گم کنند تا زمانی که سگهایشان همتای عشقی پیدا کنند. نیکول و مکس که به طرز خندهداری با هم هماهنگ نیستند، مجبور میشوند والدین مسئولی شوند، اما در نهایت خودشان عشق پیدا میکنند.
این فیلم در مورد تلاش برادر برای حل و فصل خواهرش است.
تیانا، موانا، سفید برفی، راپونزل و آریل در یک ماجراجویی به سر می برند و هر کدام به طور غیرمنتظره ای به یک قلعه مرموز منتقل می شوند. مدت کوتاهی پس از رسیدن، آنها به زودی متوجه می شوند که گاستون نقشه ای شیطانی برای تسلط بر همه پادشاهی های آنها در نظر گرفته است. شخصیت های پرنسس باید برای حل چالش های پنهان در اعماق دیوارهای قلعه با یکدیگر همکاری کنند و سعی کنند خود را نجات دهند...
جامعهای از سگهای راکون جادویی که تغییر شکل میدهند تلاش میکنند تا از تخریب خانه جنگلیشان توسط توسعه شهری جلوگیری کنند.
چاندرا بوز برای تماشای تلویزیون به خانه دوست صمیمی خود یاتیندران می رود. یک روز دعوای کوچکی رخ می دهد و چاندرا با طوفان بیرون می آید و قسم می خورد که یک تلویزیون رنگی بخرد. او اقدامات ناامیدانه ای برای به دست آوردن تلویزیون انجام می دهد و در یک سری مشکلات گرفتار می شود.
آنا بردی قصد دارد در 29 فوریه، روز کبیسه، به دوبلین ایرلند سفر کند تا از دوست پسرش جرمی خواستگاری کند، زیرا طبق سنت ایرلندی، مردی که در یک روز کبیسه پیشنهاد ازدواج دریافت می کند باید آن را بپذیرد.
کمدی روی سن در مورد یک جوان 17 ساله است که از سه دوست صمیمی خود می خواهد که به او کمک کنند تا در اولین مبارزه خود قبل از نقل مکان به شهری جدید به او کمک کنند.
گذشته یک مامور مخفی سابق به او می رسد و دو فرزندش باید قبل از اینکه خیلی دیر شود او را نجات دهند.
مارسی درونگرا آرام و مهربان ایده های درخشان زیادی برای کمک به دوستانش در دستیابی به اهداف و حل مشکلات دارد. اما وقتی دنیا توجهش را جلب میکند و کانون توجه او را جلب میکند، به اشتراک گذاشتن این ایدهها تبدیل به یک چالش میشود.
الویس تنها روی نیمکتی در پاریس نشسته است. او نمی تواند به خاطر بیاورد که او کیست، از کجا آمده است یا چگونه به اینجا رسیده است. بنابراین، او تحقیقات خندهداری را در مورد زندگی خود آغاز میکند. این فراموشی ممکن است به او در یافتن عشق و اختراع مجدد زندگی خود کمک کند.