آنکور، قربانی بیعدالتی، در کشوری غریبه به مرگ محکوم شده است. اما ساتیا، خواهر مقاوم و بیپروا، آماده است که برای نجات برادرش هر مرزی را بشکند. او میداند که راهی خطرناک و پر از موانع پیش رو دارد، اما هیچ چیزی نمیتواند اراده پولادین او را متزلزل کند
لیا و پل بر سر نحوه برخورد با مایکی اختلاف نظر دارند. کارلا متوجه میشود که دنیس چقدر به مادرش نزدیک است. لزلی و سارا با حقایق تلخی روبهرو میشوند.
ریشی به خاطر اشتباهی که دوستش یاجی مرتکب میشود، عاشق دختری به نام تارا، یک راننده مسابقهای تازهکار، میشود. رابطهی ریشی و تارا که قرار بود نزدیک و عاشقانه باشد، از هم پاشیده میشود. ریشی با پیشنهاد یاجی به لندن میرود و بهعنوان کارآموز در یک پیست مسابقه کار میکند، تا شاید سرنوشت جدیدی برای خود رقم بزند.
میکی یک آرزوی جادویی میکند که هر روز کریسمس باشد، اما وقتی آرزویش به حقیقت میپیوندد، دچار تردید میشود.
اساف با یک مشکل مالی جدید مواجه میشود وقتی یک راننده بیاحتیاط به تاکسی او میزند و خسارت را جبران نمیکند.
مردی که اسیر خشم و عصبانیت است، در سفری برای بازگرداندن خواهر باردارش به خانه، با تغییراتی بزرگ و غیرمنتظره در زندگی خود مواجه میشود.
دکستر مورگان جوان تلاش میکند تا تمایلات خود را کنترل کند در حالی که زندگی را با پدرش، هری، و خواهرش، دب که در سال آخر دبیرستان است، میگذراند. پس از اینکه هری با یک مشکل جدی سلامتی روبهرو میشود، دکستر متوجه میشود که شاید بالاخره زمان آن رسی
ماریا و آلواچرو تلاش میکنند تا به مقامات قانع کنند که فوران خاکستر تنها آغاز ماجراست. سارا پس از مشاجره بین والدینش میخواهد از آنجا دور شود.
در سال ۲۲۰۰، نائوکی و مایومی در یک اقامتگاه مجلل و شناور در فضا زندگی میکنند. از بیرون، به نظر زوجی کامل و بینقص میرسند، اما در پشت این ظاهر زیبا، نائوکی به طور مخفیانه در جستجوی انتقام از همسرش است. او مایومی را به یک اندروید تبدیل میکند تا انتقام خود را بگیرد و نسخهای از ایدهآلهای شخصیاش را خلق کند.
در سرزمینی پر از شمشیر و جادو، گروهی از راهزنان از دسته خود جدا میشوند تا از یک دختر کوچک محافظت کنند. این تصمیم آنها را در برابر دوستان قدیمی و رهبر پیشینشان قرار میدهد، کسی که زمانی همچون پدری برایشان بود.
رابطه پیچیده کراوون با پدر بیرحمش، نیکولای کراوینوف، او را در مسیری انتقامجویانه با عواقب وحشیانه آغاز میکند و به او انگیزه میدهد که نه تنها به بزرگترین شکارچی جهان، بلکه به یکی از ترسناکترین شکارچیان جهان تبدیل شود.
ماریا کالاس، بزرگترین خواننده اپرای جهان، آخرین روزهای زندگی خود را در پاریس دهه ۱۹۷۰ میگذراند، در حالی که با هویت و زندگی خود روبهرو میشود.