یک زندانی بهتازگی آزاد شده، با استفاده از جادوی یک ساحره مکزیکی، دوستان قدیمیاش را بازمیگرداند تا در برابر یک ارباب بیرحم مواد مخدر از مزرعه یک زن محافظت کنند.
فانتزی
داستان یک پسر بچه فقیر در ایران قرن ششم است که به سبب نشان دادن دلاوری های بسیار در جنگ، توسط پادشاه ایران بعنوان ولیعهد انتخاب می شود. پس از مدتی شاهزاده «دستان» با همکاری شاهزاده خانم «تهمینه» اقدام به پس گرفتن شن های زمان، که هدیه ای از جانب خدایان بوده و قابلیت کنترل زمان را دارد، از دست نجیب زاده خائنی بنام «نظام» می نماید. نظام برادر پادشاه است و تصمیم دارد توسط شنهای زمان...
در هراس از یک روح و یک نفرین، اورسولا و خوزه آرکادیو همراه با چند نفر دیگر شهر خود را ترک میکنند تا خانهای جدید بنا کنند و سفری دشوار از میان زمینهای سخت را پشت سر میگذارند.
در سرزمینی پر از شمشیر و جادو، گروهی از راهزنان از دسته خود جدا میشوند تا از یک دختر کوچک محافظت کنند. این تصمیم آنها را در برابر دوستان قدیمی و رهبر پیشینشان قرار میدهد، کسی که زمانی همچون پدری برایشان بود.
این کریسمسی فراموشنشدنی برای مردم ولینگتون کنار دریاست، زمانی که بدترین طوفان برفی تاریخ برنامههای همه، حتی بابانوئل را تغییر میدهد.
پسری جوان که خانواده غمزدهاش کریسمس را فراموش کردهاند، با دختری پرانرژی و سرشار از روحیه تعطیلات پیوندی غیرمنتظره و التیامبخش برقرار میکند.
نوبت سنت نیک است که یک ماجراجویی درون دالان خرگوش داشته باشد. در آنجا او با چایخانهدار دیوانه، که به عنوان یک میزبان مهمانی چای با مد بالا و دوستدار گوزنهای شمالی بازآفرینی شده است، روبرو میشود؛ خرگوش سفید، شخصیتی دوستداشتنی و فراموشکار؛ ملکه قلبها، که نفرتانگیز از زرق و برق و مشابه اسکرودج است؛ دستیار ضد خود، گربه چشایر و خود آلیس، که مهربانیاش به سنت نیک کمک میکند تا کریسمس را نجات دهد.
شیائوبای پس از ۵۰۰ سال بالاخره شو شیان، تجسد دوبارهی اکسوان را پیدا کرد و آنها در پل شکسته با هم ملاقات کردند. شیائوبای و خواهرش در کوچهها پنهان شدند و همراه او و شوهر خواهرش، لی گونگفو، زندگی پرجنبوجوشی را در دنیای انسانها آغاز کردند.
لیام، دانشآموز ششم ابتدایی و دوستداشتنی، نامهای به سنتا مینویسد و از او میخواهد که ثابت کند واقعاً وجود دارد. اما لیام دیسلکسی دارد و به اشتباه نامهاش را به شیطان ارسال میکند، کسی که با هیجان از دریافت اولین نامه طرفدارش به خانه لیام میآید و میخواهد قسمتی از روح لیام را برای خود بگیرد.
خوان پرسیادو، پس از مرگ مادرش به دهکده متروکه و وهمآلود کومالا سفر میکند تا پدرش، پدرو پارامو را پیدا کند. در این دهکده، او با ارواح و خاطرات افرادی مواجه میشود که در گذشته تحت تسلط پدرو پارامو، ارباب ظالم و عاشقپیشه، زندگی کردهاند...
در مورد جادوگری به نام الفابا (با بازی سینتیا اریوو) است که به دلیل پوست سبز غیرمعمولش با دیگران متفاوت است. از طرفی دیگر گلیندا (با بازی آریانا گرانده) یک زن جوان محبوب و جاهطلب میباشد که هنوز قدرت واقعی خود را کشف نکرده است. در این بین دوستی غیرمنتظرهای میان آنها به عنوان دو جادوگر سرزمین جادویی اوز پدیدار میشود و...
در روستای اسرارآمیز ماهندراگیری، معبد بستهشده شیوا به کانون وقایعی مرموز تبدیل میشود. بهیما، پلیس شجاع و پرانرژی، مأمور میشود تا رازهای تاریکی که در سایههای این روستا پنهان است را کشف کند. او در این مسیر، با چالشهای فراطبیعی روبهرو میشود و با کمک ارواح، حقیقت شومی را که پشت این حوادث عجیب نهفته است، آشکار میکند.
بیوهای به نام کتی با جادویی خاص یک آدمبرفی را زنده میکند. معصومیت او به کتی کمک میکند تا زخمهایش را التیام دهد و دوباره عشق را بیابد. آنها پیش از فرا رسیدن تعطیلات پیوندی عمیق ایجاد میکنند، اما آدمبرفی محکوم به آب شدن است.