ماه پیشونی و ارژنگ با همسفری تازه برای یافتن بابا ابریشمی اشتباهی وارد شهردیگری می شوند که همه ی مردم آنجا پیر هستند؛ شهری همراه با اتفاقاتی تازه.
ایران
این مستند به بررسی پدیده مهاجرت مغزها در ایران میپردازد. با مصاحبه با دانشجویان یا اساتید معروفترین دانشگاههای ایران و همچنین برخی کارآفرینان، این فیلم تلاش میکند تفاوتهای موجود در امکانات، فرصتها، ساختارها و غیره را بین دانشگاههای ایران و سایر کشورهای توسعهیافته (عمدتاً ایالات متحده آمریکا و کشورهای اروپایی) کشف کند.
درباره ارتباط شخصیت هاى اصلی فیلم با زادگاه، خانواده، سیاست و هویت گمشدهشان در شرایط اجتماعی جامعه است. فیلم درباره خانوادهاى از هم پاشیده است که هرکدام در گوشه اى از دنیا زندگى مىکنند. اما داستان زمانی جدی میشود که بیژن و همکارانش در انتخابات شکست می خورند و بیژن دچار عارضه مغزی میشود. این بهانه ای میشود تا مریم او را به پیش خود در قشم و به فضایی دور از سیاست منتقل کند…
دانیال (محمدرضا فروتن) دانشجوی شهرستانی در دانشگاه دچار مشکلات متعددی میشود. مهتاب (میترا حجار) همشاگردی او پدرش را متقاعد میکند که با دانیال ملاقات کند اما موردی پیش میآید که…
۱۲ ساعت از روزهای وحشت کرونا: نیمهشب، زلزلهای به بزرگی ۵ ریشتر تهران را لرزاند. مردم از وحشت زلزلهای مهیبتر، خانههایشان را ترک کردند و تا صبح در خیابانها ماندند. در این میان، میثم و شادی، زوجی که در میان جمعیت حضور داشتند، نمیدانستند که این شب، آخرین شب زندگیشان کنار هم خواهد بود.
بهمن ( بهرام رادان) و احد (محسن کیایی ) تولیدی ورشکستهای در پلاسکو دارند و از دست طلبکاران و اهالی پلاسکو فراریاند....
در مورد سرگرد هاشمی که یکی از مامور های ویژه آگاهی می باشد و بر روی چند پرونده مربوط به ترور مشغول بررسی می باشد و در این میان خبر می رسد که یک گروه قصد منفجر کردن یک بمب را در یک اجلاس بین المللی را دارند و سرگرد هاشمی فورا برای این ماموریت انتخاب می شود و …
مشکینی که کارمند قسمت تحقیق و سرقت اداره بیمه است در زندگی خصوصی درگیر مشکلات روحی و روانی است. پرونده ای برای رسیدگی در اختیار مشکینی قرار می گیرد که به سرقت یک جواهر فروشی بزرگ مربوط است. صاحب جواهر فروشی که مرتبط با این پرونده است به مشکینی پیشنهاد رشوه می دهد اما …
ناصر خلاف کار خردهپایی است که با دزدیدن قالپاق و ضبط ماشین روزگار میگذراند. او در یکی از همین سرقتها در اتومبیلی را باز میکند اما داوود را میبیند که در اتومبیل نشسته. آنها از دیدن هم جا میخورند...
ناصر خاوری و نامزدش سیمین که هر دو پزشک هستند، به عنوان مددکار اجتماعی نیز فعالیت میکنند. دکتر خاوری همواره خاطره دردناکی از غرق شدن دوستش بهروز را به یاد میآورد و از این که شنا بلد نبوده تا او را نجات دهد دچار عذاب وجدان است.
بهرام از دوستان صمیمی همایون خودکشی میکند و در وصیت نامهاش تمام ارث خود را به فرزند همایون میبخشد. این موضوع همایون را دچار شک و تردید میکند.
امید با خوشحالی تولدش را همراه با همسر و خانوادهاش در ویلا زیبایی نزدیک به دریای خزر جشن میگیرد. یک تماس تلفنی از همسر سابق امید، جشن را متوقف میکند، چرا که او خبری شوکهکننده میدهد که تهدید میکند زندگی جدیدی که او در تلاش است بسازد را به هم بریزد.
ماجرای یک دزد و کودک را در فضای یک خانه را روایت میکند.