پس از فروپاشی زندگیاش، لورا فرانکو، بازیگری کمحرف، دوباره صدای خود را پیدا میکند زمانی که با هیولایی ترسناک اما عجیب و غریب جذاب که در کمدش زندگی میکند، آشنا میشود.
رمانتیک
دکتر الی آدلر، روانشناس کودک، توسط خاطرات مرگ همسرش لین تسخیر شده است. روزی پسربچهای هشتساله به نام نوآ ظاهر میشود که دانش غیرقابل توضیحی از زندگی الی دارد.
داستان فیلم درباره مردی به نام تام (مایکل فاسباندر) می باشد که در یک جزیره واقع در سواحل استرالیا نگهبان فانوس دریایی است. وی بزودی در این محل عاشق ایزابل (آلیشیا ویکاندر) می شود و در آن سو، ایزابل نیز دلباخته تام می شود تا عاشقانه ای دلنشین میان این دو شکل بگیرد. اما این دو پس از ازدواج، قادر به بچه دار شدن نیستند، تا اینکه یک روز آنها بچه ای از دریا نجات می دهند و ...
هانگ و جونگو بهطور تصادفی در روز اولی که به توکیو رسیدند، ملاقات کردند. بهار، تابستان و پاییز آن سال، زمانهای زیبایی برای آن دو بود. پنج سال بعد، آنها دوباره بهطور تصادفی در کره همدیگر را دیدند.
داستان فیلم حول شخصیتهای اصلی، اِما و لیام، میچرخد. اِما یک زن جوان و جاهطلب است که همیشه در پی رسیدن به آرزوهای بزرگش بوده، اما همواره با حسرتها و شکهایی درباره تصمیمات گذشتهاش روبهرو است. لیام، مردی با روحیه آرام و فلسفی، در جستجوی معنای زندگی و یافتن جایگاه خود در جهان است. این دو شخصیت در یک نقطه از زندگیشان به هم میرسند و داستان عشقشان آغاز میشود.
هیون-او با اون-هو دیدار میکند، اما او هیون-او را نمیشناسد و میگوید که اون-هو نیست. در این بین، هه-ری و جو-یون به
چندین زوج در گروههای سنی مختلف در سال ۲۰۲۰ به دنبال تعریف دورهای بیستساله از زندگی خود هستند، بیآنکه متوجه باشند که به شدت از درگیریهای ذهنی رنج میبرند.
ناداراسان که علاقه ای به سیاست ندارد، برای احترام به پدرش برای رهبر پانچایات نامزد می شود. همانطور که او به دنیای تیره و تار سیاست انتخاباتی می پردازد، با خشونت، رقابت و خیانت روبرو می شود.
خسرو مرد ثروتمندی است که هنوز ازدواج نکرده، زیرا از زنان متنفر است. اما وقتی دوستش یک فروشنده به نام سهیلا را میآورد تا نقش ساختگیای بازی کند، این بار عاشق او میشود.
مرد جوان كه در تلويزيون شيكاگو كار مي كند عاشق زني در كافه مي شود و به خودش ايمان دارد كه آن زن هم عاشق وي شده ولي ...
این فیلم داستان یک یتیم را دنبال میکند که وقتی بزرگ شد تبدیل به یک گانگستر میشود و ...
ارجنگ، یک تاجر ثروتمند، روز بدی را تجربه میکند. بعد از اینکه در همان روز دچار سرقت و تصادف خودرو میشود، باید با طمع همسری که قصد طلاق او را دارد نیز دست و پنجه نرم کند. وقتی او با افسانه، یک جیببر زیبا، ملاقات میکند، این دو دنیای کاملاً متفاوت به هم برخورد میکنند و یک ماجرای فوقالعاده آغاز میشود.
پس از اخراج ناعادلانه از دانشگاه، یک زوج جوان به خانه بازمیگردند؛ اما با والدینی مواجه میشوند که مخالف ازدواج آنها هستند. پس از اینکه پسر جوان دستگیر و سپس از زندان فرار میکند، آن دو تصمیم میگیرند فرار کنند. در حالی که آنها برنامهریزی کرده و به پیش میروند، پلیس در هر قدم به دنبالشان است. با اینکه این دو از عمق مشکلاتی که در آن گرفتار شدهاند بیخبرند، آیا میتوانند سرانجام خوشی برای خود رقم بزنند؟