مردی غمگین دو دختر نوجوان خود را به شهری جذاب و به خانه رویایی آنها منتقل می کند. به سرعت رویا به یک کابوس اجتناب ناپذیر تبدیل می شود.
ترسناک
یک دختر نوجوان نادیده گرفته شده و ساده لوح، از اینترنت برای فریب دادن مردم برای کادو و هدیه گرفتن استفاده می کند، تا اینکه با فرد اشتباهی برخورد می کند و همه چیز به شکل وحشتناکی در می آید.
یک پرواز سرگرم کننده به یک جزیره مرجانی دورافتاده زمانی که هواپیمای دریایی آنها در یک تصادف عجیب نابود می شود و آنها در یک قایق در 100 مایلی ساحل با کوسه های انسان خوار که در زیر دریا کمین کرده اند، به کابوس تبدیل می شود.
خانواده ای خود را در وحشت دوست خیالی پسر هشت ساله خود می بینند.
یک دانش آموز دبیرستانی و دوستانش توسط یک روح در یک حلقه زمانی به دام افتاده اند و تنها راه فرار، یافتن جسد قربانی قبلی روح است.
زندگی یک زن زیر و رو می شود وقتی مردی خطرناک گوشی موبایل گمشده او را در دست می گیرد و از آن برای ردیابی هر حرکت او استفاده می کند.
یک جوان مطلقه با نقل مکان به یک آپارتمان زندگی خود را دوباره به دست می آورد. اما وقتی یک فرد غریبه به طور مکرر با او تماس می گیرد و تهدید می کند که زندگی جدید خود را تغییر می دهد، چه خواهد کرد؟
یک استندآپ کمدین که در آستانه موفقیت است، وقتی یک قاتل را در سالنی که قرار است بزرگترین نمایش خود را در آنجا اجرا کند، کشف می کند، باید یک انتخاب وحشتناک انجام دهد…
میلیسنت یک ترم از تحصیل خود را ترک می کند تا روی پایان نامه خود در مورد کودکان مبتلا به آلرژی شدید تمرکز کند، که او را به فرد مناسبی برای مراقبت از جانی کوچک تبدیل می کند، کودکی بیمار و لال که از هر مشکلی رنج می برد...
یک زن جوان که برای مراقبت از مادربزرگ به شدت مریضش به خانه بازگشته، شب ها در خواب راه میرود، با ارواح ارتباط برقرار کرده و اسرار تاریکی را در مورد گذشته ی خانواده اش کشف می کند و....
پسران و دختران جوان بریتانیایی پس از وعده یک شب مهمانی سنگین به یک کابین منزوی می روند. به جای سرگرمی که امیدوار بودند، آنها با یک قاتل ملاقات می کنند تا انتقام مرگ برادرش را از آنها بگیرند.
ماریا، یک زن جوان است که پس از فرار از یک مستعمره آلمانی، به یک خانه در جنوب شیلی پناه می گیرد و...
میلدرد مویر، روانشناس دوستداشتنی، عمل جراحی پلاستیک در کوچه پسکوچهاش را که ناموفق میشود، نمیپذیرد و از همه کسانی که در گذشتهاش او را به خاطر ظاهرش عذاب میدادند، انتقام میگیرد.