زنی جوان که بهصورت مخفیانه در عمارت مجلل یک میلیاردر زندگی میکند، به رازهای تاریکی پی میبرد و این کشف او را درگیر نبردی ناامیدانه برای بقا میکند.
ترسناک
خانوادهای در یک خانه روستایی دورافتاده توسط حیوانی نامرئی مورد حمله قرار میگیرند، اما با گذشت شب، پدر شروع به تغییر و تبدیل شدن به چیزی غیرقابلتشخیص میکند.
یک گروه از دوستان سابق دانشگاهی برای تجدید دیدار در یک کلبهی زمستانی گرد هم میآیند، پانزده سال پس از آنکه یکی از آنها در طول اجرای نمایش «سرود کریسمس» جان خود را از دست داد. این گروه بهتدریج متوجه میشوند که توسط فردی که به شکل چهرهی ترسناک اِبِنیزر اسکروچ (شخصیت اصلی نمایش) درآمده است، تحت تعقیب قرار گرفتهاند و یکی پس از دیگری به قتل میرسند.
اَبی بلیدکات نوجوانی است که بین سنتهای ترسناک تجارت خونین خانوادهاش و احساسات لطیف اولین عشقش گرفتار شده است. در شهر کوچک کلاور فالز، راجر، پدر اَبی، با ثبت قتلهای واقعی روی نوار و فروش آنها به مشتریان مشتاق، میراثی بدنام برای خود ساخته است. اما وقتی اَبی عمیقتر در کسبوکار وحشتناک خانوادگی فرو میرود، به این فکر میافتد که شاید زمان آن رسیده باشد که سنت خانوادگی را در مسیری جدید هدایت کند.
وقتی سئونگ-دو، متخصص قلب، و همسرش متوجه میشوند که دخترشان، سومی، روز به روز علائم عجیبی از خود نشان میدهد، تصمیم میگیرند یک مراسم اخراج شیاطین را انجام دهند. وقتی به محل میرسند، کشیش بان مطمئن است که شیطان در بدن اوست و به نظر میرسد که مراسم موفقیتآمیز آن را از بدن سومی بیرون میآورد، اما در نهایت به مرگ ناگهانی سومی منجر میشود. با شروع مراسم تشییع جنازه، سئونگ-دو که متوجه برخی نشانههای عجیب در بدن سومی میشود، به باور خود که ممکن است او هنوز نمرده باشد و قلبش همچنان میزند، مواجه میشود.
تعطیلات یک خانواده به مقصدی دورافتاده مسیر غیرمنتظرهای به خود میگیرد زمانی که متوجه میشوند جزیرهای که در آن هستند، توسط یک قاتل سریالی مسکون است.
دو دانشآموز معمولی دبیرستان تصمیم میگیرند تا در آخرین جشن بزرگ قبل از هزاره جدید در شب سال نو 1999 شرکت کنند. اما شب وقتی ساعت به نیمه شب میرسد، حتی از آنچه که آنها تصور کرده بودند، دیوانهوارتر میشود.
آرجون عاشق دیویاتی میشود، اما به زودی متوجه میشود که او یک روح است. او سفری پرماجرا را برای کشف حقیقت وجود ماورایی دیویاتی آغاز میکند و در این مسیر، درسهای ارزشمندی درباره عشق، پذیرش و همدلی میآموزد.
یک زندانی بهتازگی آزاد شده، با استفاده از جادوی یک ساحره مکزیکی، دوستان قدیمیاش را بازمیگرداند تا در برابر یک ارباب بیرحم مواد مخدر از مزرعه یک زن محافظت کنند.
یک شوخی غافلگیرکننده برای تولد، زمانی که یک زوج محبوب شبکههای اجتماعی با واقعیت هولناک عواقب آن روبرو میشوند، به شکلی ترسناک از کنترل خارج میشود.
زنی کار خود را متوقف می کند تا یک مادر خانه نشین شود، اما به زودی زندگی خانگی او تغییری سورئال پیدا می کند.
پس از جدایی به دلیل رفتارهای غیرقابل پیشبینی و آمیخته با عصبانیت ناشی از مصرف الکل، فرانک تلاش میکند تا همسرش، لورا، را بازگرداند. او یک گردنبند عتیقه زیبا که در کیسه شواهدی مربوط به سال ۱۹۳۸ در ایستگاه پیدا کرده، به او هدیه میدهد. اما متأسفانه، این گردنبند پل ارتباطی با روح معذب و شیطانی پسری از گذشتههای دور است. لورا و دخترانش خود را در معرض خطرات وحشتناکی از سوی پسربچهای میبینند که دیگر وجود ندارد.
یک مادر ناامید، که از کودکی تحت تعقیب روحی شیطانی بوده، تنها راه نجات دختر بیمارش را در این میبیند که خودش را به تسخیر همان نیروی پلید درآورد.