مت مورداک موکل جدیدی میپذیرد که فراتر از آن چیزی است که نشان میدهد. فیسک قدرت تصویرسازی و ظاهر را درک میکند.
آمریکا
پس از اینکه متوجه شدند افراد مهم آنها خواهر و برادر هستند، دو نفر سابق خشمگین باید کریسمس را زیر یک سقف بگذرانند - در حالی که تاریخ عاشقانه خود را پنهان می کنند.
دو دوست صمیمی و همخانه، درو و آلیسا، در آستانهی یک روز پرماجرا هستند. وقتی متوجه میشوند که یکی از دوستان آلیسا اجارهی خانهشان را بر باد داده، آنها ناچار میشوند برای جلوگیری از اخراج و حفظ دوستیشان، در یک رقابت طنزآمیز با زمان، دست به کارهای غیرمنتظرهای بزنند.
میکی و ترومن با دنبال کردن یک سرنخ جدید به یکدیگر نزدیکتر میشوند؛ اما یک قربانی تازه، پرونده را پیچیدهتر میکند.
میسون پس از فرار از تبعات سرقتی بزرگ تصمیم گرفته از دنیای تبهکاری فاصله بگیرد. اما وقتی سالازار همسرش را می رباید و قصد انتقام از میسون را دارد، او چاره ای ندارد جز آنکه از یک کازینوی مجلل سرقت کند.
یک اپراتور خط تلفن پیشگیری از خودکشی در نیمهشب، تماسی نگرانکننده دریافت میکند؛ تماسگیرنده ادعا میکند که خودش است و جزئیات شخصیای را میداند که فقط خودش میتواند بداند. این تماسگیرنده تهدید میکند که ظرف یک ساعت به زندگیاش پایان خواهد داد، و اپراتور را وارد یک رقابت پرتنش و احساسی با زمان میکند. در حالی که زمان به سرعت میگذرد، او باید با عمیقترین ترسهایش روبهرو شود و حقیقت را کشف کند... پیش از آنکه برای نجات «خودش» دیر شود.
پس از مرگ همسرش، رامونا که حالا بیوه شده، برای بزرگ کردن دو فرزندش تلاش میکند، اما با ورود زنی مرموز که تواناییهای ماورایی دارد، با چالشهای تازهای روبهرو میشود.
اینگرید و مارتا در جوانی دوستان صمیمی بودند و با هم در دفتر یک مجله کار میکردند. اینگرید در ادامه تبدیل به یک نویسنده گردید، در حالی که مارتا گزارشگر جنگ شد و شرایط زندگی آنها را از هم جدا کرد. پس از سالها دوری، آنها دوباره در یک موقعیت عجیب اما شیرین با هم ملاقات میکنند و…
وقتی تحتتعقیبترین مرد آمریکا در شهری کوچک در ایالت کنتاکی ظاهر میشود، گذشتهی خشونتبارش ــ به همراه گروهی خونخواه که بهدنبال انتقام و پاداشی هنگفت هستند ــ خیلی زود خودش را نشان میدهد. در حالی که برادران در برابر هم قرار میگیرند و گلولهها شهر را به ویرانی میکشانند، این تفنگکش برقآسا دشمنانش را وادار میکند بهای سنگینی برای طمعشان بپردازند.
پدری به همراه دخترش در راه یک سفر آخر هفته، بهطور تصادفی با یک تکشاخ برخورد کرده و آن را میکشند. در مقصد، رئیس میلیاردر پدر قصد دارد از ویژگیهای شفابخش معجزهآسای این موجود افسانهای سوءاستفاده کند.
یک مزدور مأموریت پیدا میکند تا هدفی را در یک هواپیما ردیابی کند، اما وقتی خود را در محاصره افرادی میبیند که قصد کشتن هر دوی آنها را دارند، مجبور میشود از او محافظت کند.
وقتی دخترش تصمیم میگیرد یک ویلای قدیمی و رو به ویرانی در توسکانی بخرد، اریک با عجله به ایتالیا میرود تا او را منصرف کند— اما در عوض، زیبایی، عشق و معنای جدیدی در زندگی خود پیدا میکند.
وال، یک سخنران انگیزشی، پس از مرگ مادرش دچار خارش شدیدی در سر میشود که زندگی او را مختل میکند. هرچه وسواس او به خاراندن بیشتر میشود، ترسها و خاطرات سرکوبشدهی او آشکار شده و واقعیت و توهم در هم میآمیزند. این ماجرا او را به مرز جنون میکشاند و نشان میدهد که شاید چیزی فراتر از ذهنش او را کنترل میکند....