چیساتو و ماهیرو به دلیل نقض قوانین سازمان از انجام وظایف منع شدند. آنها که برای تامین مخارج زندگی خود به پول نیاز داشتند، روزهای خود را به عنوان کارگر پاره وقت از سر گرفتند. ناگهان دو قاتل دیگر به دنبال آنها هستند.
ژاپن
ماری و هومی از مادرشان یاد می گیرند که پدرشان در هفتادمین سالگرد تولدش زوال عقل دارد. آنها کمک می کنند تا مادرشان را برای خداحافظی او آماده کنند و خود را برای احساسات بعدی آماده کنند.
دو باند یاکوزای بیرحم در حین فیلمبرداری یک فیلم اکشن در یک کارخانه متروک درگیر میشوند و...
ریوتا میاگی 17 ساله را دنبال می کند که در تلاش است تا رویای برادر بزرگترش را برای تبدیل شدن به یک ستاره بسکتبال محقق کند.
پس از مرگ مادرش و ازدواج مجدد پدرش، پسری سرسخت به نام ماهیتو وارد دنیایی رویایی می شود که بین زنده ها و مردگان مشترک است.
مادری پس از یک فاجعه ویرانگر به دنبال پسر گمشده خود می گردد، اما متوجه می شود که او مرده است و اکنون در قلمرو ارواح ناآرام محصور شده است.
تانجیرو در تلاش برای تبدیل شدن به هاشیرا، تمرینات سختی را با هاشیرای سنگی، هیمیجیما می گذراند. در همین حال، موزان به جستجوی نزوکو و اوبویاشیکی ادامه می دهد.
دنیای جدیدی که در آن گیمرها به اوج دریفت در زندگی واقعی می رسند. تکنیک شکوفایی، اشتیاق، شجاعت و کار گروهی کویچی اوبا موانع بین واقعیت مجازی و واقعی را از بین می برد.
در این انیمیشن کوتاه، زندگی روزانهی یک کارمند، از زاویه دید اعضای بدنش مانند مغز، قلب، ریهها و ... مرور میشود و درگیریهای آنها با مغز نیز به نمایش درمیآید.
پس از انفجاری در کارخانه ای دو دانش آموز با یک کودک مرموز روبرو می شوند و انگیزه ای از عشق را تحریک می کنند که ناشی از ناامیدی از زندگی روزمره آنهاست که شروع به خراب کردن زندگی آنها می کند...
درحالیکه تمامی کودکان یک سرزمین، به بیماری ناشناختهای مبتلا شدهاند، سه مرد مرموز، به آنها وعدهی بهبودی میدهند. آنها با این روش، کودکان را دزدیده و شست و شوی مغزی میدهند اما فردی به نام «کلود» قصد دارد جلوی این کار را بگیرد.
ماساجیرو میازاوا چندین نسل صاحب یک مغازه گروفروشی است و آن را اداره می کند. اولین پسرش کنجی و دخترش توشی میازاوا نام دارد. کنجی قرار است به عنوان پسر اول گروفروشی را تصاحب کند، اما او قبول نمی کند. ماساجیرو روی پسرش نرم است. در ضمن توشی باهوش و عاقل است. او به پدر و برادر بزرگترش نصیحت می کند. یک روز توشی مریض می شود.