پایان بازسازی طولانی مدت هتل افسانه ای چلسی تا حدی آرزو و تا حدودی مورد ترس هنرمندانی است که هنوز در آنجا زندگی می کنند. این فیلم به ما امکان دسترسی به آپارتمان های آنها را می دهد و گذشته را با حال در هم می آمیزد.
بلژیک
شیفتگی مردی به طراح کتش سبب میشود تا زندگیاش را از بین برده و به خلاف روی بیاورد...
مادلین، حومهای کوچک را ترک میکند تا به یک خانه سالمندان در آن سوی پاریس بپیوندد. چارلز، یک راننده تاکسی، برای انتخاب او می آید و بدون عجله برای رسیدن، از او می خواهد که از نقاطی از پایتخت که در زندگی او به حساب می آید بگذرد.
افسانه ای هومری که سفر پرماجرا دو پسر جوان به نام های سیدو و موسی را روایت می کند که داکار را ترک می کنند تا به اروپا برسند.
آنتوان همسرش را در بمب گذاری باتاکلان در پاریس از دست داد. او در یک پست فیس بوک توضیح می دهد که چگونه در برابر نفرت مقاومت می کند: او با عشق تروریست ها به پسر 3 ساله اش مخالفت می کند. به نظر می رسد که او در حال از دست دادن جایگاه خود است.
توبی، کارگردان فیلم سرخورده، زمانی که یک پینهدوست اسپانیایی خود را سانچو پانزا میداند، به دنیایی از فانتزیهای پرش زمان کشیده میشود. او به تدریج قادر به تشخیص رویاها از واقعیت نیست.
مارگارت به دلیل کتک زدن مادرش به بازداشت سه ماهه متهم شده است. اما 100 متری که اکنون او را از خانه اش جدا می کند، تنها تمایل مارگارت را برای نزدیک شدن به خانواده اش تشدید می کند.
آینده آخرین میخانه باقی مانده، The Old Oak، در دهکده ای در شمال شرقی انگلستان، جایی که مردم با بسته شدن معادن زمین را ترک می کنند. خانه ها ارزان و در دسترس هستند، بنابراین آن را به مکانی ایده آل برای پناهندگان سوری تبدیل می کند.
در آغاز قرن بیستم، خانواده اوگتو آرزوی زندگی بهتر در خارج از کشور را داشتند. لوئیجی اوگتو از کوه های آلپ عبور می کند و زندگی جدیدی را در فرانسه آغاز می کند و سرنوشت خانواده محبوبش را برای همیشه تغییر می دهد.
سی سال پیش، آندری فیلیپوف، رهبر ارکستر بولشوی به دلیل استخدام نوازندگان یهودی اخراج شد. حالا یک سرایدار حقیر، فرصتی پیش میآید تا نوازندگان قدیمیاش را جمع کند تا به عنوان ارکستر رسمی Buolshoi در پاریس ظاهر شوند.
زندگی ژان بکو که به عنوان دختر نامشروع یک خیاط فقیر در سال 1743 به دنیا آمد و در دربار لویی پانزدهم به پایان رسید و آخرین معشوقه رسمی او شد.
ژولیت، تنها بازمانده یک دوران آخرالزمانی، برای زنده ماندن در برابر گرسنگی، تشنگی، پای شکسته و موجودات عجیب و ناراحت کننده ای که فقط در شب بیرون می آیند می جنگد.