آنگولا سه نسل از زنان در یک جنگ داخلی 25 ساله: للینا (مادربزرگ)، نایولا (دختر) و یارا (نوه). تلاقی گذشته و حال. نایولا در اوج جنگ به جستجوی شوهر گمشده اش می رود. چند دهه بعد، کشور بالاخره در آرامش است اما نایولا برنگشته است.
درام
اوسو می خواهد رودخانه دلتا را از ماهیگیری بیش از حد به دست فلوریان ها نجات دهد. فلوریان ها الیا را با خود دارند که در آن سرزمین ها به دنیا آمده است. این دو مرد با هم روبرو خواهند شد.
گریت به دنبال خانهای برای خود و دیدگاه هنریاش میگردد، بدون اینکه حمایتی از آن منصرف شود، او مأموریت خود را برای دفن سرمایهداری و مردسالاری آغاز میکند.
مادر مجردی به نام گابی یک راهنمای تور، یک روانشناس، یک کشیش و یک مورخ را استخدام می کند تا بعد از اینکه متوجه شد عمارت تازه خریداری شده اش در آن ارواح زندگی می کند، جن گیری کند.
پدر گواردیولا داستان خانواده ای را روایت می کند که رابطه آنها بر اثر تصادف تغییر می کند و سرنوشت مسیر دیگری را برای او رقم می زند.
بر اساس زندگی آیلین وورنوس، روسپی ساحل دیتونا که به یک قاتل زنجیره ای تبدیل شد.
مردی شهر کوچک که عاشق زیباترین دختر شهر می شود. او می خواهد روزی با او ازدواج کند زیرا ازدواج با او می تواند موقعیت اجتماعی او را بالا ببرد.
یک دختر جوان، از تمدنی که در تونل های زیرزمینی عمیق زندگی می کند، خود را در یک دنیای وارونه به دام افتاده می بیند و با یکی از ساکنان متحد می شود تا فرار کنند و به خانه بازگردند.
جاکوب مکنیلی هجده ساله که در کوههای آپالاچی کارولینای شمالی اتفاق میافتد، بین دلجویی کردن از پدر متماد خود و ترک کوهها برای همیشه با دختری که دوستش دارد، سرگردان است.
پدری که در ایستگاه فضایی کار می کند، باید دختر 15 ساله خود را پس از برخورد شهاب سنگ به زمین، تنها با استفاده از تلفن های ماهواره ای و دوربین نجات دهد.
نویسندهای جوان، مشتاق و آزاده برای اقامت در عمارت متروکهای وارد میشود، شایعه میشود که با ظهور زنی جوان که در اثر خیانت عاشقانه به او خودکشی کرد، او را تسخیر کرده است.
پس از اینکه معشوقه گرگینه او در حین شکار غذا برای فرزندان خود به طور غیرمنتظره ای در یک حادثه جان خود را از دست می دهد، یک زن جوان باید راه هایی را برای بزرگ کردن پسر و دختر گرگینه ای که با او داشته است بیابد و در عین حال ویژگی آنها را از جامعه پنهان نگه دارد.