وجراکایا داستان دل انگیز مرد جوانی (شیواراجکومار) است که به دنبال مادرش می رود. ویرج یک زندگی معمولی دارد و یک روز خوب می فهمد که فرزندخوانده شده است. این باعث می شود او بیقرار شود و جستجوی برای یافتن پدر و مادر خود را آغاز کند…
خانوادگی
یافتن روحی به نام ارنست که در خانه جدیدشان تعقیب می کند، خانواده کوین را در یک شب به احساسات رسانه های اجتماعی تبدیل می کند. اما وقتی کوین و ارنست در مورد رمز و راز گذشته ارنست تحقیق می کنند، هدف سیا می شوند.
سه نوجوان متوجه می شوند که خانه همسایه آنها واقعاً یک هیولای ترسناک و زنده است.
بنجامین سیزده ساله متوجه می شود که مادرش آنطور که او باور داشت، در یک تصادف فوت نکرده است. این مسیر به مقامات بلندپایه سرویس مخفی دانمارک اشاره می کند و به او گفته می شود که به هیچ کس اعتماد نکند.
بر اساس داستان واقعی پدر و پسری که در طی یک پیاده روی اجباری در مسیر آپالاچی، رابطه شکسته خود را ترمیم می کنند تا سگ گمشده مورد علاقه خود را پیدا کنند.
یک جوان کنجکاو به سالم نقل مکان می کند، جایی که او تلاش می کند تا قبل از بیدار کردن سه جادوگر شیطانی که در قرن هفدهم اعدام شده اند، جا بیفتد…
یک تیم فوتبال نوجوان بدون نظارت، بازیکن آس خود را به عنوان رهبر باند رقیب در راه صعود به تیم ملی از دست می دهد و به این ترتیب باید او را پشت سر بگذارد و...
یک استاد دانشگاه با سگ رها شده ای که به خانه اش می برد پیوند می زند.
یک شیر تصمیم می گیرد که بعد از بازنشستگی او، یک پادشاه جدید باید زمام امور را در آزاد نگر" به دست بگیرد. هنگامی که او بازنشسته می شود، الاغی به عنوان پادشاه آزاد نگر انتخاب می شود."
اقتباسی از موزیکال برنده جایزه تونی و اولیویه. ماتیلدا داستان دختری خارقالعاده را روایت میکند که با ذهنی تیز و تخیلی روشن، جرأت میکند برای تغییر داستان خود با نتایج معجزهآسایی موضع بگیرد.
یک پسر، یک موش کور، یک روباه و یک اسب را دنبال می کند، زیرا آنها دوستی غیرمنتظره ای ایجاد می کنند و با هم در جستجوی خانه پسر هستند.