کارآگاهی که در تعقیب یک مظنون به قاتل کودک بود، به دلیل این جنایت دستگیر شد، اما پس از یک خطای اداری آزاد شد. کارآگاه مادر کودک مقتول را برای اجرای عدالتی که سیستم حقوقی نمی تواند ارائه کند، استخدام می کند.
ترسناک
به اندازه کافی بد است که سامانتا و کلارا دانشآموزان مدرسه شبانهروزی نمیتوانند برای تعطیلات به خانه بروند، اما وقتی یک باند قاتل به درب خانهشان میرسد - درست در زمان کریسمس - همه چیز تغییر میکند.
مایک (وایت) و آوا (دوک) که به تازگی ازدواج کرده اند، به خانه جدیدی نقل مکان می کنند که قرار است شروع های جدیدی را آغاز کنند، اما یک شر تاریخی که سال ها محبوس شده است، در شرف رهایی است و رابطه و زندگی آنها را خراب می کند.
آج شروع به خواب دیدن مرگ والدینش می کند. او تصمیم می گیرد به همراه برادرش و خانواده برادرش به محل کشته شدن آنها برگردد. اما افسانه ها می گویند چیزی مرموز در این جنگل ها پرسه می زند.
والی بنکس یک دانشجوی ارشد دبیرستان است که مشغول کارهای خلاف است. او خیلی زود در خانه مردی با یک راز تاریک گیر می افتد و قبل از اینکه دیر شود باید فرار کند.
در سال 1973 در جزیرهای خالی از سکنه در سواحل کورنیش، مشاهدات روزانه یک داوطلب حیات وحش از یک گل کمیاب به سفری متافیزیکی تبدیل میشود که او و بیننده را مجبور میکند تا از آنچه واقعی است و چه چیزی ناخوشایند سوال کند...
دختر نوجوانی که مصمم است بفهمد چه اتفاقی برای مادر گم شده اش افتاده است، خودش را رو در رو با یک قاتل سریالی دیوانه می بیند که به اشتباه در شب هالووین از یک دیوانگاه آزاد شده است.
ترفند بالاچاندران را دنبال می کند، مردی با گذشته بد، که با آلاژینی ازدواج می کند و او را به فردی شاد و دوست داشتنی تبدیل می کند. جن، موجودی فراطبیعی، کنترل بالاچاندران را به دست می گیرد و باعث می شود اعتمادش را از دست بدهد و با مخالفان وحشتناکی روبرو شود...
در داستان، اونیکس که یک کاربر نوپا در امور تاریک است همراه با گروهی از پیروان به یک مراسم بینظیر در عنوان "BARTOK THE GREAT" در خانهاش شرکت میکند. این مراسم یک فرصت یکبار در عمر برای اونیکس و پیروانش به حساب میآید. احتمالاً این مراسم مهم و منحصر به فرد به اونیکس و گروهش فراخوانده شده و در آنجا با واقعیتها و رازهایی که پشت پرده مراسم قرار دارد، روبرو میشوند.
نیروهای شرور به آرژانتین می آیند. بهترین امید بشر، یک دشمن افسانهای، در یک دیوانهخانه محبوس میشود که وقتی نبرد علیه رستاخیز اهریمنی آغاز شد، باید از آنجا فرار کند.
یک مهاجر فیلیپینی بدون مدرک، شغلی را به عنوان پرستار برای پیرمردی پیدا می کند و زندگی بهتری را برای او و دخترش تضمین می کند. اما یک کشف تاریک، هر چیزی را که او برای آن تلاش کرده و برایش عزیز است، نابود خواهد کرد.
زمانی که میلیون ها غریبه ناگهان شروع به دیدن او در رویاهای خود می کنند، یک مرد خانواده بدبخت زندگی خود را زیر و رو می کند. هنگامی که حضورهای شبانهاش به شکل کابوسآمیزی در میآید، پل مجبور میشود تا ستارهی تازهیافتهاش را دنبال کند.
پس از پایان شورش جمعه سیاه با تراژدی، یک قاتل مرموز با الهام از شکرگزاری پلیموث، ماساچوست - زادگاه تعطیلات بدنام - را به وحشت می اندازد.