آمریکا

موجودی اسرارآمیز از سیاره ای بیگانه بر روی زمین فرود می آید. ساکنان شهری در آن نزدیکی حرفهای نوجوانانی که شاهد قدرت مخرب موجود بوده اند را باور نمی کنند و...

زندگی یک مرد جوان پس از اینکه شاهد قتلی می شود که خودش از آن فیلم گرفته، از هم می پاشد و دریچه ای از دردسرها به رویش باز می شود...

ایتان هانت باید با یک دلال اسلحه روانی و خطرناک رو در رو شود، در حالی که مجبور است هویت‌اش را مخفی نگه دارد.

خلبان یک خط هواپیمایی، هواپیمایی را از سقوط نجات می دهد و به سلامت به زمین می نشاند اما تحقیقاتی که در مورد عملکرد خلبان بعد از سانحه صورت می گیرد حقیقتی ناگوار را آشکار می سازد که...

جک ( مارک داپلس ) مرد جوانی است که به دلیل مرگ برادرش از یک سال پیش تاکنون در افسردگی شدید به سر می برد. در این اوضاع، آیریس ( امیلی بلانت ) دوست صمیمی جک و نامزد سابق برادرش، از او درخواست می کند تا برای بهبود شرایط زندگی اش مدتی به کلبه دور افتاده و خالی از سکنه متعلق به پدرش برود تا در آنجا بتواند زندگی خود را بازیابد. جک پیشنهاد آیریس را می پذیرد و عازم کلبه مذکور می شود اما به محض رسیدن به کلبه متوجه می شود که خواهرِ آیریس به نام هانا ( رزماری دویت ) هم به تازگی به این کلبه نقل مکان کرده است...

گرتا (کیرا نایتلی) و نامزدش دیو (آدام لوین) از کالج با هم دوست بوده اند و با هم ترانه می سروده اند تا اینکه به نیویورک می آیند و دیو قراردادی با یک کمپانی بزرگ و مهم موسیقی می بندد. ولی جذابیت های شهرت باعث می شود که دیو خودش را گم کند و گرتا که سخت دلباخته ولی گیج و پریشان است، به حال خودش رها می شود. وقتی گرتا با دَن (مارک روفالو) آشنا می شود دنیای او زیر و رو می شود...

پس از شش سال امن نگه داشتن فروشگاه، پُل بلارت لیاقت یک تعطیلات عالی را دارد. به همین منظور او به همراه دختر نوجوانش که قرار است به زودی به دانشگاه برود، عازم لاس و گاس می شوند. اما امنیت تعطیلات سرش نمی شود و پُل باید دوباره دست به کار شود...

لورل و هاردی تصمیم دارن برای تعطیلات آخر هفته با ماشین خود به همراه خانواده به سفری بروند. اما مشکلاتی برای آنها پیش می آید ...

رؤياى صيد يك ماهى بزرگ همواره آرامش زندگى پيرمردى ( تريسى ) را برهم زده است . تا اين كه سرانجام موفق مى‏شود ماهى بزرگ را در نبردى سخت صيد كند . اما ماهى از فرط بزرگى در قايق جا نمى‏گيرد و پيرمرد به ناچار آن را به كنار قايق مى‏بندد ...

«شان جونز» (فيليپس) قرار است به کاليفرنيا پرواز کند و در آن جا در يک محاکمه ي پر سر و صداي جنايي، عليه «ادي کيم» گنگستر (لوسن) شهادت دهد. اما رفقاي «ادي» صندوقي پر از مارهاي خطرناک سمي در هواپيما پنهان کرده اند که با استفاده از يک مکانيسم زمان بندي شده، مدتي پس از حرکت هواپيما آزاد مي شوند...

انقلاب مکزیک، سال ۱۸۶۶. “بنجامین ترین” (کوپر)، سرگرد سابق ارتش جنوب، و “جو ارین” (لنکستر)، یک یاغی همیشه خندان، از آمریکا به مکزیک میروند تا برای هر کسی که بیشتر پول بدهد، بجنگند وسترنی هیجان انگیز و چند لایه ای که نمونه ای برای فیلمنامه نویسی کلاسیک در تاریخ سینما نیز به شمار می آید.وجه جذاب روایتی اثر در کنار بازی زوج کوپر و لنکستر برجسته تر مینماید. فیلم را کمپانی فیلمسازی خود لنکستر با بودجه ۷/۱ میلیون دلاری تهیه میکند و در نخستین نمایش جهانی بیش از ۱۱ میلیون دلار فروش میکند. آلدریچ، استاد خشونت در سینمای آن دوره، اینجا به اندازه کافی قابلیتهای خود را نشان میدهد

در سال‏هاى جنگ جهانى اول در كشور تومانیا، سربازى به نام « چارلى » ( چاپلین ) بر اثر سانحه‏ ى سقوط هواپیما حافظه‏ اش را از دست می‏دهد. او وقتى چشم باز میكند خود را در یك آسایشگاه روانى میابد و پس از مدتى كه طى آن حاكمیت كشور به دست دیكتاتورى به نام « هینكل » ( چاپلین ) افتاده، از آن جا مرخص می‏شود...

«آلن جانسن» ظاهرا زندگي خوشبخت و راحتي با همسر و فرزندانش دارد. در حالي که احساس تنهايي مي کند و کسي را ندارد که با او درددل کند. از سوي ديگر «چارلي فاينمن» نه شغلي دارد و نه خانواده اي. او در فاجعه ي يازده سپتامبر 2001، همسر و سه دخترش را از دست داده و پس از آن از کارش استعفا داده و به تلخي خودش را از همه جدا کرده است...