وقتی رضا دوستداشتنی بالاخره به عنوان عکاس روزنامه کاری پیدا میکند، فقط یک مشکل وجود دارد. او خیلی دیر خودش را جمع و جور کرده و زنی که قصد ازدواج با او را داشت، یعنی رویا، اکنون با مسعود نامزد شده است. اما رضا از آن آدمهایی نیست که چنین چیز کوچکی او را از راهش منصرف کند. خیلی زود با سارا، نامزد سابق مسعود، همراه میشود. این دو عاشق ناکام تصمیم میگیرند تا زوج جدید را از هم جدا کنند و در مسیر خود دردسر و آشوب به پا میکنند. این کمدی رمانتیک جذاب و بسیار سرگرمکننده با موسیقی متن فوقالعادهاش پر از لحظات شاد و مفرح است.
ایران
یک شوهر طمعکار (حیایی) که مشخص میشود به همسرش خیانت میکند، همسری که عمیقاً او را دوست دارد. او با کمک دوستانش نقشهای برای انتقام از شوهرش میکشد.
یکی بود، یکی دیگه هم بود. اونم یه آقای دزدی بود که میخواست از یه خونه ای دزدی کنه… ولی کاش این خونه رو برای دزدی انتخاب نمیکرد.
یک فارغالتحصیل جوان دکترا و پسر یک مرد ثروتمندی که از دین سوءاستفاده میکند، در آستانه ترک ایران به مقصد ایالات متحده با رویدادها و اتفاقاتی مواجه میشود که او را متوقف میکنند، در حالی که او را با طبقات دیگر جامعه ایران آشنا و آگاه میسازند.
دو ساعت بعد، مهرآباد، عاشقانه ایست بی عاشق و حالا معشوق که همسرش را در سقوط هواپیما از دست داده از پس انزوائی خودخواسته با پرسشی عمیق روبروست که برای یافتن پاسخ میبایست سفری طولانی و پُرمعنا را در پیش گیرد.
طوبی و همسرش که قاچاقچی مواد مخدر است، از جنوب کشور به تهران می آیند. او که ناخواسته در دام اعمال غیر قانونی همسرش گرفتار شده، در جابجایی مقداری مواد مخدر به هفت سال زندان محکوم می شود. مرد در غیاب طوبی قادر به اداره ی زندگی نیست و...
در اواخر سلطنت قاجار مردم روستاها و شهرهای شمال و جنوب کشور زیر فشار قرار می گیرند تا آذوقه قوای بیگانه را تأمین کنند. در یکی از روستاهای شمالی یکی از اهالی به نام الهیار استادگی می کند و به وسیلهٔ قزاق ها دستگیر می شود. سید مراد، که مردم به او تأسی می جویند، برای نجات الهیار می کوشد. الهیار کشته می شود. موعظه های سید مراد موجب می شود گروهی از روستائیان مخالفت خود را زیر نظر خلیل نامی علنی کنند. فرماندهان قزاق که شورش را زیر سر سید مراد می بیند دستور دستگیری او را می دهند. مردم بی حرمتی به سید را تاب نمی آورند و به قزاق خانه حمله می برند و در نبرد با قزاق ها پیروز می شوند.
رشید بختی یک معلم دبستان پسرانه است که با همسر و فرزندش در یکی از روستاهای حومهٔ تهران زندگی میکند و زندگی خوبی را میگذراند. اما همسر او که ایران نام دارد بعد از مدتی دچار درد کلیه میشود و باید عمل شود اما این کار نیاز به هزینهٔ زیادی دارد که رشید از عهدهٔ آن بر نمیاید؛ بنابراین رشید تصمیم میگیرد تا دنبال راه حلی برای حل مشکل همسرش بگردد اما...
در یکی از بنادر جنوب صیادی (بندرمقام) به نام عاشور بزرگترین مروارید را صید میکند. سودجویان و دلالهای مروارید درصددند تا مروارید را از چنگ او درآورند. بین عاشور و دلالها نزاع سختی درمیگیرد. عاشور ناخواسته یکی از آنها را به قتل میرساند و به همراه همسر و فرزندش میگریزد. دلالهای مروارید با اجیر کردن فردی به تعقیب او میپردازند. اهالی روستای ساحلی بندرمقام ابتدا با عاشور همدردی میکنند و سپس همراه او ضد باند دلالان و سودجویان میشورند.
شرکت هگ متوجه مقدار زیادی هروئین پنهان شده در یک کامیون میشود. ریشه این داستان به یک سناتور میرسد که به طور ظاهری در دادگاه تحت پیگرد قانونی است.
بعد اینکه نصرالله مددی تمام پولش را برای خرید قطعهزمینی که قبلاً به فرد دیگری فروخته شده بود، خرج میکند، با مشکلات مالی مواجه میشود. برای حل مشکلات مالیاش، تصمیم میگیرد که به جای قربانی بودن، خود به عامل کلاهبرداری تبدیل شود. او با یک جفت مجرم همکاری کرده و کسبوکار کلاهبرداری را شروع میکند که در آن یک تاکسی زرد را به خریداران مختلف میفروشد و سپس آن را از آنها دزدیده و دوباره میفروشد. در نمایشی جذاب از طبیعت انسانی، «زرد کاناری» نصرالله را از طریق فراز و نشیبهای تجربه دوگانهاش در دنیای جرم دنبال میکند. اما آیا این همه به زندگی بهتری برای خانوادهاش که به آن امید دارد، منجر خواهد شد؟
مردی به نام عزیز برای تملک و فروش مایملک پدری خود به کشور بازمیگردد. اما با آتیه دختری که قبل از سفر به او علاقه داشته روبرو میشود. در این میان اتفاقاتی رخ میدهد که غیرقابل پیش بینی است.
حسن به خاطر بیکاری به هر کاری حتی دزدی دست می زند تا اینکه دایی او برایش چند محل مختلف کار پیدا می کند اما حسن سر هیچ کاری دوام نمی آورد تا اینکه بالاخره حسن به عنوان شاگرد حجره ی حاجی به کار مشغول می شود و ...