داستانی در دهه 1930 با محوریت تیم قایقرانی دانشگاه واشنگتن، از آغاز دوران افسردگی تا کسب طلا در المپیک 1936 برلین.
فیلم
یک افسر پلیس را دنبال می کند که باید یک شاهد عینی را پس از تیراندازی کارتل که منجر به کشته شدن چندین مامور DEA می شود، اسکورت کند، اما پس از آن باید تصمیم بگیرد که وقتی متوجه می شوند حمله توسط نیروهای آمریکایی انجام شده است به چه کسی اعتماد کند.
سفری از تنش ها و پیوندهای کنجکاو بین دو و گاهی سه شخصیت جالب که همه در مسیر خودشان هستند.
داستان تیم بدنام وحشتناک فوتبال ساموآی آمریکا، که به خاطر یک مسابقه وحشیانه فیفا در سال 2001 که با نتیجه 31-0 شکست خوردند، شناخته شده است.
بعد از سالها داود مجبور می شود تا به شمال و شهر پدری بازگردد. و این اتفاق که از نظر وی ناخوشایند می باشد باعث دیدار با خواهرش می شود. هر دو خواهر و برادر گریزان از این دیدارند. اتفاقی که از نظر آرام یعنی دختر داود عجیب است. رفته رفته رازهایی بر ملا می شود و اینکه داود سالهای دور در ناکامی وصال خواهرش دلارام، نقش داشته است. اما واقعیت چیز دیگری است. داود برای حفظ آبروی خواهر از عشق خود می گذرد و بچه ی او را برای زنده ماندن با خود می برد. اما حالا مادر و دختر روبروی هم قرار گرفته اند...
یک فضانورد متعصب خود را در درون آگاهی جمعی سیارهای گرفتار میبیند که میخواهد به ما بیاموزد چگونه گذشته خود را تسخیر کنیم تا با زمان حال به جلو حرکت کنیم.
زمانی که یک زوج بین نژادی مجبور به قرنطینه شدند با هم از طریق همه گیری کووید و جنبش «زندگی سیاه پوستان مهم است» ازدواج میکنند ...
داستان این فیلم به قدرت رسیدن «کارلتون لیچ» بعنوان یکی از بدنام ترین اعضای گروه های گانگستری تبهکاری در لندن به تصویر می کشد...
دختران در سفر GBMT خود از موانع طاقت فرسایی عبور می کنند که در نهایت آنها را در موقعیت خطرناکی قرار می دهد و اقدامات آنها ملت را شوکه می کند.
«بتمن» (وال کیلمر) به کمک یک روانشناس (نیکل کیدمن)، و «رابین»، که یک آکروبات سیرک است، به نبرد با «دو چهره» (تامی لی جنز) و «ریدلر» (جیم کری) می رود...
جولی،در اولین کریسمس خود به عنوان یک مادر تنها با یک دوستی غیر منتظره با همسایه قدیمی تر خود دوستی غیر منتظره ی ایجاد می کند.
پس از حمله به سایت سیاه در لهستان، نیروی دریایی جیک هریس دستور میدهد تا امین منصور مظنون تروریست را برای بازجویی به واشنگتن دی سی اسکورت کند.
مادلین، حومهای کوچک را ترک میکند تا به یک خانه سالمندان در آن سوی پاریس بپیوندد. چارلز، یک راننده تاکسی، برای انتخاب او می آید و بدون عجله برای رسیدن، از او می خواهد که از نقاطی از پایتخت که در زندگی او به حساب می آید بگذرد.